طاها فرشته عشقطاها فرشته عشق، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

با تو مادر شدم نور كوچولوي من

خداحافظ ایران خودرو - استعفا از کار - آبان ماه 93

هفته پیش همراه طاها و همسری رفتیم ایران خودرو برای انجام کارهای استعفا . با اومدن گرنت ویزا استرالیا  و همچنین بارداری مجدد دیگه باید از کار خداحافظی می کردم البته بگم من از اون زنهایی نبودم هیچ وقت که عشق کار کردن باشم از وقتی ازدواج کردم خونه رو ترجیح می دادم ولی خوب سابقه 10 ساله ایران خودرویی ام رو هم خیلی دوست داشتم و با کار کردن یه جورایی حس خوبی داشتم . خلاصه امروز صبح رفتیم و طاها کوچولو توی ماشین با باباش منتظر موندن . این اواخر دیگه از سرکار رفتن خیلی خسته بودم ولی امروز انگار همه چی رنگ دیگه ای داشت ، هوای آلوده کارخونه بوی موز پخته  آبی پوشان ایران خودرو لیفتراک ها همه انگار برام قشنگ و جالب بودن خاصیت ادمی همینه هر...
21 آبان 1393

ویزای استرالیا

این خبر خیلی خیلی خوشه هدف بزرگ من و همسری  در زندگی مشترکمون بالاخره به بار نشست و در تاریخ 20 اکتبر ویزای استرالیای ما برای اقامت دایم گرنت شد . یه دو سه روز بود که بعد  از چیدن وسایل خونه جدید همراه بابادی و مامانی صبح بیدار شدم و سری به اییمل ام زدم و دیدم که بعلههههههههههههههههه این خبر خوب بالاخره به ما رسید . خیلی خوشحال شدیم من و حمید مدتها بود که دسوت داشتیم مهاجرت کنیم تا طاها جای بهتری زندگی کنه و بزرگ بشه ، حالا با داشتن دوتا پسر گلدسته خوش قدم  این خبر شنیدن اش  واقعا خوشایند بود از خدا می خوام بهمون کمک کنه تا خانواده چهار نفری موفقی داشته باشیم در قاره ای دیگر ... گرچه خیلی سخته و خیلی مسول...
18 آبان 1393

مهمان تازه ای در راه است

راجع به این مطلب دلم می خواد خیلی زیاد بنویسم  چون اتفاق خیلی عجیبی هست که میدونم قطع به یقین خواست خدای مهربونم بوده و ما کاملا بی اطلاع با وجودی که با پیش اومدنش روزهای عجیبی رو سپری کردم و  خیلی چیزها اتفاق افتاد اما حالا که 5 ماه از اون روز میگذره بازم خوشحالم بازم سپاسگذار اون اینه که نی نی جدیدی در راهه . جوونه کوچولویی بازم در من بارور شده و داره بزرگ میشه و من برای دومین  بار مادر میشم .طاهای من داره میشه داداش بزرگه .برای طاها برادر کوچولویی داره میاد توی پیش اومدن این ماجرا همین بس که بگم واقعا اونی که خدا بخواد همون میشه  و ما ادم ها چقدر کوچکیم در برابر خواست پروردگار... مهمان کوچولو قدم...
18 آبان 1393

اسباب کشی به خانه جدید

توی مدتی که نبودیم اسباب کشی کردیم به خونه جدید کرج . خونه خودمون ... توی این مدت خونه آماده نبود و  از اول تیرماه یه جورایی ما خونه نداشتیم . همراه طاها کوچولو یه دوسه ماهی رو همدان خونه بابادی موندیم . تا اینکه خونه مون اماده بشه و بیاییم کرج اینم یکی از عکسهای جیگر طلای مامانشه در لنا پارک همدان که همراه بابا حمید روزهای تابستون رو می بردیمش اونجا تا توی خنکی خوا چرت بزنه و هوای خوب بخوره ... ...
18 آبان 1393